1 نعمَتانِ مَجهولَتانِ الصِّحَّةُ وَ الأمانُ. دو نعمت مجهول اند: سلامتی و امنیّت. تندرستی و امنیّت دو نعمت ناشناخته اند. 2 رِضَا اللِه فی رِضَا الواِلدَینِ. خشنودی خدا در خشنودی پدر و مادر است. رضای خدا در رضای والدین است. رضایت خدا در رضایت والدین است. ٣ رَأیانِ، خَیرٌ مِن رَأیٍ واحِدٍ. دو نظر از یک نظر بهتر است. ٤ الدَّهرُ یَومانِ ؛ یَومٌ لَکَ وَ یَومٌ عَلَیکَ. روزگار دو روز است. روزی به سوِد تو و روزی به زیانِ تو. روزگار دو روز است. روزی به نفِع تو و روزی به ضررِ تو. ٥ أَدَبُ المَرء خَیرٌ مِن ذَهِبِه. ادب انسان بهتر از طلای اوست. ادب آدمی بهتر از دارایی اوست. |
1 تَفَکُّرُساعٍة،خَیْرٌمِنْعِبادَةسَبْعینَسَنَةً. یک ساعت فکرکردن؛از70سال عبادت بهتراست. ساعتی فکرکردن بهتراست از 70 سال عبادت. 2 عَداوَةُالْعاِقلِ،خَیْرٌمِنْصَداقَةالْجاهِلِ. دشمنی (انسان)خردمند از دوستی(انسان) نادان بهتر است. 3 الْعلْمُفیالصِّغَر،کَالنَّقْشِفیالْحَجِر. دانش درکودکی، مانند نقش بر روی سنگ است. 4 الْجَهْلُ،مَوْتُالْحْیاِء. نادانی، مرگ زندگان است.(زنده ها است) 5 خَیرُ الْامورِ، أَوْسَطُها بهترین کارها،میانه ترینشان است(میانه ترین ان ها است) |
درس چهارم:جواهر الکلام 1 ﴿هَل جَزاءُ الحسانِ إلّ الحسانُ﴾ آیا سزای نیکی جز نیکی است؟! آیا پاداش خوبی کردن غیر از خوبی است؟! ٢ المؤمِنُ قَلیلُ الکَلامِ کَثیرُ العَمَلِ . مؤمن، کم سخن و پرکار است. ٣ سُکوتُ اللِّسانِ سَلامةُ الإنسانِ. خاموشی زبان، تندرستی انسان است. سکوت زبان، سلامتی انسان است. ٤ رُبَّ کَلامٍ جَوابُهُ السُّکوتُ. چه بسا سخنی که پاسخ آن خاموشی باشد. چه بسا حرفی که جوابش سکوت است. ٥ الوَقتُ مِنَ الذَّهَبِ وقت، طلاست. وقت از طلاست. |
درس پنجم:کنوز الحِکَم 1 الوَحدَةُ خَیرٌ مِن جَلیسِ السُّوِء. (تنهایی )تنها بودن از همنشین بد بهتر است. ٢ إنَّ حُسنَ العَهدِ مِنَ الإیمانِ. خوش پیمانی از ایمان است. خوش قولی نشانهٔ ایمان است. ٣ حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الایمانِ. دوست داشتنِ میهن از ایمان است. عشق به وطن نشانهٔ ایمان است. ٤ العَجَلَةُ مِنَ الشَّیطانِ. عجله از شیطان است. ٥رُبَّ کَلامٍ کَالحُسامِ. چه بسا سخنی(که) مانند شمشیر باشد.(است) |
درس ششم:کَنزُ النَّصیحَة 1 أفضَلُ النّاسِ أنفَعُهُم للنّاسِ. بهترینِ مردم، سودمندترینِ آنها برای مردم است برترین مردم، پرمنفعت ترینشان برای مردم است. ٢ الخَیرُ کَثیرٌ وَ فاعِلُهُ قَلیلٌ. خیر، بسیار است و انجام دهندهٔ آن کم است. خیر، زیاد است و انجام دهنده اش اندک است. ٣ الإنسانُ عَبدُ الإحسانِ. انسان، بندهٔ نیکی کردن است. ٤ بَلاءُ الإنسانِ فی لساِنِه. بلای انسان در زبانش است. ٥ سَلامَةُ العَیشِ فی المُداراِة. سلامت زندگی در مدارا کردن است. |
درس هفتم: الحِکَمُ النّاِفعَةُ 1الأعمالُ بالنِّیّاتِ. کارها به نیّت هاست ٢ عَلَیکَ بمُداراِة النّاسِ. بر تو لازم است که با مردم مدارا کنی. باید با مردم مدارا کنی. ٣ حُسنُ الخُلُقِ نصفُ الدّینِ. خوش اخلاقی نیمی از دین است. ٤ الجَنَّةُ تَحتَ أقدامِ الأُمَّهاتِ. بهشت زیر پای مادران است. ٥ یَدُ اللِه مَعَ الجَماعَة. دست خدا با جماعت است. دست خدا با گروه است. |
درس هشتم:المواعظ العددیّة نگاه کردن به سه چیز عبادت است:نگاه به قرآن ونگاه به صورت پدرومادر ونگاه به دریا چهارچیزکمش زیاد است:ناداری ودردودشمنی وآتش پنج چیز درمردم نیکو(خوب)است:دانش وعدالت وبخشش وبردباری وپاکدامنی |
السَّلامُ عَلَیکَ. وَ عَلَیکَ السَّلامُ وَ رَحمَةُ اللِه وَ بَرَکاتُهُ. صَباحَ الخَیر. صبح به خیر . صَباحَ النوّر. صبح به خیر. کَیفَ حالُکَ؟ حال شما چطور است؟ أنا بخَیر و کَیفَ أنتَ ؟ خوبم .شما چطوری؟ أنا بخَیر . مِن أینَ أنتَ ؟ خوبم. کجایی هستی؟ أنا مِن إیرانَ و مِن أینَ أنتَ ؟ من اهل ایران هستم و شما کجایی هستی؟ أنا مِنَ الِعراق.هَل أنتَ مِن طَهرانَ؟ من اهل عراق هستم.آیا شما اهل تهران هستی؟ لا. أنا مِن مازندرانَ فی شَمالِ إیرانَ. نه من اهل مازندران در شمال ایران هستم. و أنا مِنَ البَصرة فی جَنوبِ الِعراق. و من اهل بصره در جنوب عراق هستم. مَا اسمُکَ؟ اسم شما چیست؟ اسمی سمیرٌ و مَا اسمُکَ؟ اسم من سمیر است و اسم شما چیست؟ اسمی حمیدٌ. اسم من حمید است. أینَ أُسرَتُکَ؟ خانواده ات کجا هستند؟ هُم جاِلسونَ هُناکَ. ذِلکَ أَبی وَ تلکَ أُمّی. آنها آنجا نشسته اند. آن پدرم و آن مادرم است. ذِلکَ جَدّی و تلکَ جَدَّتی. آن پدربزرگم و آن مادربزرگم است. مَن هذَا الوَلَدُ؟ آن پسر کیست؟ هوَ أخی. او برادرم است. مَا اسمُهُ؟ اسم او چیست؟ اسمُهُ جعفرٌ. اسم او جعفر است. فی أَمانِ اللِه. خداحافظ إلَی اللِّقاِء. مَعَ السَّلامِة. به امید دیدار. به سلامت. |
جُلوسُ ساعٍة عِندَ العُلَماِء أحَبُّ إلَى اللِه مِن عِبادَة ألفِ سَنٍة. نشستن لحظه ای نزد دانشمندان، نزد خدا از عبادت هزار سال محبوب تر است. وَ النَّظَرُ إلَى العاِلمِ أحَبُّ إلَى اللِه مِن اعِتکافِ سَنٍة فى بَیتِ اللِه. و نگاه به دانشمند، نزد خدا از یک سال اعتکاف در خانهٔ خدا محبوب تر است. وَ زیارَةُ العُلَماِء أحَبُّ إلَى اللِه تَعالَى مِن سَبعینَ طَوافاً حَولَ البَیتِ. و دیدار دانشمندان نزد خدا از هفتاد سال طواف به دور خانهٔ خدا محبوب تر است. |
درس یازدهم
حِوارٌ فی الأُسرَة:گفتگویی درخانواده
الأَب مَنطَرَقَالبابَ؟الوَلَدُ صَدیقی،طَرَقَالبابَ.
پدرچهکسیدرزد؟پسر دوستمدرزد.
هَلکانَمَعَأُمِّه؟ لا . کانَمَعَأَبیِه.
آیاهمراهمادرشبود؟ نههمراهپدرشبود.
ماذاسَأَلَکَ؟ هوَسَأَلَ: «ماهیَواجِباتُنا
ازتوچهپرسید؟)خواست( اوپرسید: تکالیفمانچیست؟
لماذاسَأَلَهذاالسُّؤالَ؟ لنَّهُکانَغاِئباً.
چرااینسؤالراپرسید؟ زیراغایببود.
أَکانَمَریضاً؟ لا. ذَهَبَإلَیالمُسابَقَِة.
آیابیماربود؟ نهبهمسابقهرفت.
هَلهُماخَلفَالبابِالآنَ؟ لا . هُماذَهَباإلَیمَنزِلهِما.
آیاآنهااکنونپشتدرهستند؟ نهآنهابهمنزلشانرفتند.
درس دوازدهم |
الأُسرَةُالنّاجِحَةُ: خانوادهٔموفّق السَّیِّدزارِعیّفَلّحٌوزَوجَتُهُفَلّاحةٌ. آقای زارعی کشاورز و همسرش نیز کشاورزست. هُماساکِنانِمَعَأولاِدهِمافیقَریَة. ایشانبافرزندانشاندرروستازندگیمی کنند. (ساکن هستند،سکونت می کنند) عارِفٌأکبَرُمِنَالأَخَوَینِ عارف از برادرها بزرگ تر است. وَسُمیَّةُأکبَرُمِنَالأُختَینِ. و سمیّه از خواهرها بزرگ تر است هُمأُسرَةٌناجِحَةٌ. (آنها)ایشانخانواده ای موفّق هستند. بَیتُهُمنَظیفٌوَبُستانُهُممَملوءٌبأشجارالبُرتُقالِوَالعنَبِ وَالرُّمّانِوَالتُّفّاحِ. خانهشانپاکیزهوباغشانپرازدرختانپرتقال،انگور،اناروسیباست. حِوارٌبَینَالواِلدِوَالأَولاِد:گفتوگوییمیانِپدروپسران الواِلد: أینَ ذَهَبتَ یا عارِفُ؟ پدر: ای عارف کجا رفتی؟ عارف: إلَیبَیتِالجَدِّوَالجَدَّةمَعَصاِدقٍوَحامِدٍ. عارف: بهخانهٔپدربزرگومادربزرگهمراهباصادقوحامد. الواِلد: کَیفَ رَجَعتُما یا صاِدقُ وَ یا حامِدُ؟ پدر: ای صادق و حامد چگونه بازگشتید؟ الأَخَوانِ: بالسَّیّارَة. دو برادر: با اتومبیل. الواِلد: لماذا ذَهَبتُم أیُّها الأَولادُ؟ پدر: ای پسرها چرا رفتید؟ الإِخوَة: لمُساعَدَة جَدِّنا فی جَمِع المَحصولِ. برادرها: برای کمک به پدربزرگمان در جمع آوری محصول. حِوارٌبَینَالواِلدَةوَالبَناتِ: گفتوگوییمیانمادرودختران. الواِلدَة: أینَ ذَهَبتِ یا سُمَیَّةُ؟ مادر: ای سمیّه کجا رفتی؟ سُمَیّة: إلی بَیتِ الجَدِّ وَ الجَدَّة مَعَ شَیماءَ وَ نَرجِسَ. سمیه: بهخانهٔپدربزرگومادربزرگهمراهباشیماونرگس. الواِلدَة: کَیفَرَجَعتُمایاشَیماءُوَیانَرجِسُ؟ مادر: ای شیما و نرگس چگونه برگشتید؟ الأُختانِ: بالسَّیّارَة. دو خواهر: با اتومبیل. الواِلدَة: لماذا ذَهَبتُنَّ أیَّتُها البَناتُ؟ مادر: ای دخترها چرا رفتید؟ الأَخَوات: لمُساعَدَة جَدَّتنا فی نَظافَة المَنِزلِ خواهرها: برایکمکبهمادربزرگماندرنظافتخانه. |
درس سیزدهم |
فی السّوقِ:دربازار أیْنَ ذَهَبْتِ یا أُمَّ حَمیدٍ؟ ای مادرحمید:کجا رفتی؟ ذَهَبْتُ إلَی سوقِ النَّجَفِ. به بازارنجف رفتم. هَلِ اشْتَرَیْتِ شَیئاً؟ آیاچیزی خریدی؟ نَعَمْ؛ اشْتَرَیْتُ هِذِه الْمَلاِبسَ النِّسائیَّة. بله،این لباس های زنانه را خریدم. مَلاِبسُ جَمیلةٌ! أَ ذَهَبْتِ وَحْدَکِ ؟ لباسهای زیبا! آیا به تنهایی رفتی؟ لا؛ ذَهَبْتُ مَعَ صَدیقاتی. نه، بادوستانم رفتم. کَیفَ کانَت الْمَلاِبسُ ؟ رَخیصَةً أَمْ غالیَةً؟ لباس ها چگونه بودند؟ارزان یاگران(بودند) مِثلَ إیران. لا فَرقَ. لکِنِ اشْتَرَیْنا. مانند ایران.تفاوتی نداردولی خریدیم. فَِلماذَا اشْتَرَیْتُنَّ؟ پس برای چه خریدید؟ اشْتَرَیْنا للْهَدیَِّة. برای هدیه(کادو)خریدیم. ماذَا اشْتَرَیْتِ؟ چه چیزی خریدی؟ فُسْتاناً وَ عَباءَةً. دامن وچادری مَبْروکٌ. فی أمانِ اللِّه. مبارک است.درپناه خدا شُکْراً جَزیلاً. مَعَ السَّلامَِة. بسیارمتشکرم.به سلامت |
درس چهاردهم |
الْجُمَلاتُ الذَّهَبیَّةُ:(کلمات)جملات طلایی کانَیاسِرٌمَعَأصدِقاِئِه. هُملَعبوافیالمَدرَسَة. یاسرهمراهدوستانشبود.آنهادرمدرسهبازیکردند. رَجَعَیاسِرٌإلَیالبَیتِبَعدَالظُّهِر. هوَطَرَقَبابَ المَنزلِ. یاسربعدازظهربهخانهبرگشت. اوبهدرخانهزد.(اودرخانه را زد) سَمِعَتأُمُّهُصَوتَالبابِثُمَّذَهَبَتوَفَتَحَتالبابَوَسَأَلَتهُ: مادرشصدای درراشنید؛سپسرفتودررابازکردوازاوپرسید: «کَیفَحالُکَ؟ » أجابَالوَلَدُ: «أنابخَیٍر. » حالتچطوراست؟پسرجوابداد: منخوبم. شَربَالوَلَدُالماءَوَجَلَسَللاسِتراحِة. پسرآبنوشیدوبرایاستراحتنشست. ثُمَّفَتَحَحَقیبَتَهُ سپسکیفشرابازکرد وَبَدَأَبِقراءَةالدَّرسِ. وشروعبهخواندنِدرسونوشتنتکالیفمدرسهکرد.(وشروعبهخواندنِدرسکرد.) سَأَلَتأُمُّهُ: «ماهیَواجِباتُکَ؟ » مادرشپرسید: تکالیفتچیست؟ أجابَیاسِرٌ: «حِفظُهِذِهالجُمَلاتِالذَّهَبیَّة. » یاسرجوابداد: حفظاینجملههایطلایی. إذامَلَکَالأَراِذلُهَلَکَالأَفاضِلُ. » هرگاهفرومایگانفرمانرواشدند(شوند)؛شایستگان هلاکشدند(میشوند) مَنزَرَعَالعُدوانَ؛حَصَدَالخُسرانَ. هرکسدشمنیکاشت(بکارد)؛زیاندروکرد(برداشتکرد)یا (درومیکند،برداشتمیکند) التَّجرِبةَفوَقَالعِلم تجربهازعلمبرتراست. تجربهازعلمبالاتراست. خَیرُالنّاسِأنفَعُهُمللنّاسِ. » بهترینمردمسودمندترینآنهابرایمردماست. المُسلمُ،مَنسَلمَالنّاسُمِنلساِنِهوَیَدِه. » مسلمانکسیاستکهمردماززبانشودستشسالم بمانند.( درامانباشند.) لسانُالمُقَصِّرقَصیرٌ زبانمقصّر،کوتاهاست. |
درس پانزدهم |
فی الحدود:درمرزها الجَدَّة : ألو. السَّلامُ عَلَیکَ یا عَزیزی. مادربزرگ:الو.سلام برتو عزیزم مُحسِن : عَلَیْکِ السَّلامُ. مَنْ أنتِ؟ سلام برشما.شما کیستید؟ مادربزگ:چطور(چگونه)مادربزرگت رانشناختی؟ مُحسِن : عَفْواً؛ ما عَرَفْتُ صَوتَکِ. کَیفَ حالُکِ؟ محسن:ببخشید.صدایتان رانشناختم.حالتان چطوراست؟ من خوبم وحالت شماچطوراست؟(شماچطورید)؟ مُحسِن : کُلُّنا بخَیْر. محسن:همگی مان خوبیم مادربزرگ:اکنون (به)کجارسیده اید؟ مُحسِن : وَصَلْنا إلَی مَدینِة مِهْران فی الْحُدوِد الْایرانیَّة. محسن:به شهرمهران رسیدیم درمرزهای ایران مادربزرگ:پدرومادرت کجا هستند(کجایند)؟ مُحسِن : إنَّهُما جاِلسانِ عَلَی الْکُرْسیِّ. محسن:آن د روی صندلی نشسته اند. مادربزرگ:آیا آن دو خوبند؟ مُحسِن : نَعَمْ؛ الْحَمْدُ للِه. بله.شکرخدا مادربزرگ:الله نگهدارتان باشد.به سلامت. مُحسِن : شُکْراً جَزیلاً. إلَی اللِّقاِء. محسن:بسیارمتشکرم.به امید دیدار |
درس شانزدهم |
الأیّامُ وَ الْفُصولُ وَ الألوانُ:روزها وفصل ها ورنگ ها الطُّلّابُ دَخَلوا الصَّفَّ؛ ثُمَّ جاءَ الْمُدَرِّسُ؛ بَعْدَ دَقائِقَ بَدَأَ الْمُدَرِّسُ بِالسُّؤالِ عَنِ الأیّامِ وَ الْفُصولِ وَ الألْوانِ. دانش اموزان وارد کلاس شدند، سپس معلم امد، بعد از چند دقیقه معلم شروع به پرسیدن از روزها وفصل ها ورنگ ها کرد معلم:روزهای هفته چیست؟ دانش آموز: روزشنبه،یکشنبه ،دوشنبه،سه شنبه، چهارشنبه،پنجشنبه،جمعه معلم:وفصل های سال چیست؟ دانش آموز:بهار وتابستان وپائیز و زمستان الْمُدَرِّس: نَحنُ فی أیِّ یَوْمٍ و فَصْلٍ؟ معلم:مادرکدام روز وفصل هستیم؟ دانش آموز:امروز روزچهارشنبه است وفصل؛ فصل بهار است. معلم:هوا درهرفصلی چگونه است؟ دانش آموز:هوادربهارمعتدل است.بهارفصل زیبائی وزندگی تازه است. تابستان گرم است وفصل میوه های خوشمزه است وپائیزنه گرم است ونه سرد وفصل ریزش(افتادن)برگهای درختان است وزمستان سرد است. معلم: رنگ ها چیستند؟(کدامند) دانش آموز:سیاه وسفیدوقرمز وسبز وآبی وزرد(هستند) معلم:مانند ونمونه برای این رنگ ها چیست؟ دانش آموز:کلاغ سیاه است وابرسفید وانارقرمز ودرخت سبز ودریا آبی و موز زرد است رنگ های پرچم جمهوری اسلامی ایران چیستند؟ دانش آموز:سبزوسفید وقرمز |
درس هفدهم |
زینَةُالۡباطِنِ :زینتباطن،آرایشدرون کانَتۡفیبَحٍرکَبیٍرسَمَکةٌقَبیحَةٌاسمُهاالسَّمَکَةُالحَجَریَّةُ. دردریاییبزرگماهیزشتیوجودداشت.(بود)اسمش ماهی سنگی بود وَالاسماکُخاِئفاتٌمِنها. هیَکانَت وَحیدةًداِئماً. وماهیهاازاومیترسیدند. (ترسانبودند.)اوهمیشهتنهابود. فییَومٍمِنَالۡأیّامِ،خَمۡسَةٌمِنَالصَّیّادینَجاؤواوَقَذَفواشَبَکَةًکَبیرَةًفیالۡبَحِۡر. درروزیازروزهاپنجتنازماهیگیرها(صیّادها)آمدندوتوربزرگیرادردریاانداختند. وَقَعَتالۡأسۡماکُفیالشَّبَکَِة. ماجاءَأحَدٌلِمُساعَدَِةالۡأسۡماکِ. ماهیهادرتورافتادند. کسی برایکمکبهماهیهانیامد. هیَسَمِعَتۡأَصۡواتَالۡأسۡماکِ. اوصدایماهیهاراشنید. ماجاءَأَحَدٌللمُساعَدَة. کسیبرایکمکنیامد. السمکةالحجریَّةُسَمِعَتۡأصواتَالۡأسماک. سنگماهیصداهایماهیانراشنید. فَنَظَرَتۡإلَیالشَّبَکَِةوَحَِزنَتۡوَذَهَبَتۡلنَجاِةالۡأسۡماکِ. پس )و( بهتورنگاهکردوغمگینشدوبراینجات )رهایی( ماهیهارفت. قَطَعَتالشَّبَکةَبسُرعٍَةوَالۡأسۡماکُخَرَجۡنَ وَهَرَبۡنَجَمیعاً. بهسرعتتوررابِرید. (قطعکرد) وماهیهاخارجشدندوهمهفرارکردند. فَوَقَعَتالسَّمَکَةُالۡحَجَریَّةُفیالشَّبَکة پسسنگماهیدرتورافتاد وَالصَّیّادونَأخَذوها. وصیّادها (ماهیگیرها) اوراگرفتند. کانَتالأسماکُحَزیناتٍ؛لانَّالسَّمَکَةَالحَجَریَّةَوَقَعَتفیالشَّبَکَِةلنَجاِتهِنَّ. ماهیهاناراحت(غمگین)بودند؛زیراسنگماهیبراینجاتآنهادرتورافتاد. |
درس هیجدهم |
الإخْلاصُ فی الْعَمَلِ:اخلاص درکار کانَنَجّارٌوَصاحِبُمَصنٍَعصَدیقَینِ. نجّاریوصاحبکارخانهایباهمدوستبودند. فییَومٍمِنَالأیّامِقالَالنَّجّارُلصاحِبِالۡمَصۡنَِع: درروزیازروزها،نجّاربهصاحبکارخانه گفت: « أنابحاجٍةإلَیالتَّقاعُدِ. » مننیازبهبازنشستگیدارم. أجابَصاحِبُالۡمَصنَِع: «وَلکِنَّکَماهِرٌفیعَمَِلکَوَنحنُبحاجٍةإلَیکَیاصَدیقی. » صاحبکارخانهجوابداد:ولیتودرکارتماهرهستیومابهتواحتیاجداریمایدوست من. النَّجّارُماقَِبلَ. نجّارقبولنکرد. لَمّارَأَیصاحِبُالۡمَصۡنَِعإصۡرارَهُ؛قَِبلَ وقتیکهصاحبکارخانه (اصرارش )پافشاریاشرادیدقبولکرد.(پذیرفت) وَطَلَبَمِنۡهُصُنۡعَبَیتٍخَشَبیٍّکَآخِِرعَمَِلِهفیالۡمَصۡنَِع. وازاوخواستبهعنوانآخرینکاردرکارخانه؛خانهایچوبیبسازد. ذَهَبَالنجّارُإلَیالسّوقِلشِراِءالۡوَساِئلِلصُنِۡعالۡبَیتِالۡخَشَبیِّالۡجَدیدِ. نجّاربرایخریدنِوسایلبرایساختنِخانهٔچوبیِجدیدبهبازاررفت. هوَاشۡتَرَیوَساِئلَرَخیصةًوَغَیرَمُناسِبٍة. اووسایلارزانوغیرمناسبخرید. وَبَدَأَبالۡعَمَلِلکِنَّهُماکانَمُجِدّاًفیالۡعَمَلِ. وشروعبهکارکرد،ولیدرکار (باپشتکار ،پر تلاش)جدّینبود. ماکانَتۡأخۡشابُالۡبَیۡتِمَرغوبَةً. چوبهایخانهمرغوبنبود.(نبودند) بَعۡدَشَهۡرَیۡنِذَهَبَعِنۡدَصَدیِقِه بعدازدوماهنزددوستشرفت وَقالَلَهُ: «هذاآخِرُعَمَلی. » وبهاوگفت: «اینآخرینکارِمناست. » جاءَصاحِبُالۡمَصۡنَِعوَأعۡطاهُمِفۡتاحاًذَهَبیّاً صاحبکارخانهآمدوکلیدیطلاییبهاوداد وَقالَلَهُ: «هذامِفۡتاحُبَیِتکَ. هذاالۡبَیۡتُهَدیَّةٌلَکَ؛لِنَّکَعَمِلۡتَعِنۡدیسَنَواتٍکَثیرَةً. » وبهویگفت: این کلیدخانهٔتوست. اینخانههدیهایبهتواست؛زیراتوسالهایبسیارینزدمنکارکردی. نَدِمَالنَّجّارُمِنۡعَمَِلِه نجّارازکارشپشیمانشد وَقالَفینَفۡسِِه: «یالَیۡتَنیصَنَعۡتُهذاالۡبَیۡتَجَیِّداً! » وباخودشگفت: ایکاشاینخانهراخوبمیساختم.(خوب ساختهبودم) «رَحِمَاللهُامۡرَأًعَمِلَعَمَلاًفَأَتۡقَنَهُ! » خداانسانیرارحمتکندکهکاریراانجامدهد(داد)وآنرادرستومحکمانجامدهد. |
درس نوزدهم |
اِبْتِسامَةٌ:لبخند(خنده) الأَخُالصَّغیرُ: مَنۡهوَ «کورُش »؟الأَخُالۡکَبیرُ: هوَشاعِرٌ. الأُمّ: لا؛هوَمَِلکٌ. پسرکوچک: «کورشکیست؟ » پسربزرگ: اوشاعراست. مادر: نه؛اوپادشاهاست. : أَیۡنَمَدینَةُ «ِدزۡفول »؟ : إِنَّهافیبوشِهر. : لا؛إِنَّهافیخوزِستان. شهردزفولکجاست؟دربوشهراست. نه؛درخوزستاناست. : کَمۡعَدَدُمُدُنِإِیران؟ : تَقریباًسَبۡعونَمَدینَةً. : لا؛أَکۡثَرُمِنۡأَلۡفِمَدینٍَة. تعدادشهرهایایرانچندتاست؟تقریباًهفتادشهر. نه؛بیشترازهزارشهراست. : هَلِالسَّماءُزَرۡقاءُحَقیقَةً؟ : نَعَم. : لا؛لَیسَتۡزَرۡقاءَفیالۡحَقیقَِة. آیاآسمانبهراستیآبیاست؟بله. نه؛بهراستیآبینیست. : لمَنۡهِذِهالصّورَةُ؟ : هِذِهصورَةُفردَوسیٍّ. : لا؛هِذِهصورَةُالرّازیِّ. اینعکسکیست؟اینعکسفردوسیاست. نه؛اینعکسرازیاست. : ماذافیالۡقَمَِر؟ :( فیِه )؟ درماهچهچیزیوجوددارد؟ (درآن )؟ الأُمُّقَطَعَتالۡحِوارَبَینَالأَخَوَینِوَطَلَبَتالسُّکوتَمِنۡالۡوَلَدِالصَّغیِر. مادرگفتوگویبیندوبرادرراقطعکردوازپسرکوچکخواستکهساکتشود. لکِنَّالۡوَلَدَالۡکَبیرَقالَلواِلدَِتِه: «عَفۡواً؛یاأُمّی،عَلَیِهالسُّؤالُوَعَلَیَّالۡجَوابُ. لَنّیمُعَلِّمُهُ » ولیپسربزرگ بهمادرشگفت: «ببخشید؛مادرم،اوبایدسؤالکندومنباید جوابدهم. چونمنمعلّماوهستم. قالَتالۡواِلدَةُ: « أنتَمُعَلِّمٌعَجیبٌ. » «مادرگفت: « تومعلّمعجیبیهستی. |
درس بیستم |
اِبْتِساماتٌ:لبخندها الۡأَوَّلُ: أَرَأَیۡتَتلۡکَالنَّمۡلَةَفَوۡقَالۡجَبَلِ؟الثّانی: لا. مارَأَیۡتُ. لکِنّیسَمِعۡتُصَوتَأَقۡدامِها. اوّلی:آیاآنمورچهرابالایکوهدیدی؟دومی:نه. ندیدم. ولیصدایپاهایشراشنیدم. الۡواِلدَةُ:هَلۡغَسَلۡتِالسَّمَکَةَجَیِّداً؟الطِّفۡلَةُ: لا؛ماغَسَلتُها. مادر:آیاماهیراخوبشستی؟دخترکوچک: نه؛نشستم. :ِلماذاماغَسَلِۡتها؟! :ِلَنَّالسَّمَکَةَفیالۡماِءکُلَّعُمِۡرها. چراآنرانشُستی؟چونماهیهمهٔعمرشرادرآببودهاست. الطِّفۡلُ: یاواِلدی،أَنارَأَیۡتُسارِقاًفیالتِّلِۡفزۡیون. بابا،مندزدیرادرتلویزیوندیدم. الۡواِلدُ: ماذافَعَلۡتَیاوَلَدی؟ چهکارکردیایپسرم؟ الطِّفۡلُ: ضَرَبۡتُهُ بالۡخَشَبِ. با چوب او را زدم |
منبع اصلی مطلب:www.nemonasoal.blog.ir
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
- پاورپینت دروس 5 و 6 و 7 و8 و9 عربی پایه هفتم
- نمونه سوال عربی هفتم (نوبت اول وذوم)
- بارم بندي كتاب مطالعات اجتماعي پايه هفتم سال تحصيلی94-1393
- دانلود کتا ب های ششم
- نمونه سوالات نوبت اوّل آموزش مهارتهای نوشتاری (انشا) هشتم
- انیمیشن های متوسطه - پایه متوسطه اول(هفتم) - علوم
- پاسخ فعالیت های نوشتاری صفحه 122 و 123
- جزوه فارسی هفتم تا درس 7
- دانلود امتحانات نوبت اول پایه هشتم
- دانلود جزوه ضرب و تقسیم کسر ها ویژه پایه ی هشتم
پاسخ:]چرا میاد باید پی دی افشو دانلود کنی - 1394/3/2/mohmmad
ترسا - خیلی خوب بود ممنون
پاسخ:و من هم ممنونم از نظر زیبا شما - 1393/11/27/mohmmad
ارمین - سلام محمد وب بسیار جالبی داری
اگه خواستی بیا تو وب من عضو شو
کار بر فعالی هستی افرین
پاسخ به دوست خوبم :نه ممنونم ارمین و ممنونم که به وب من سر زدی
- 1393/10/29حاجیانی - وبلاگ جالبی داری.اگر با تبادل لینک موافقی پس یه سری به وبلاگ منم بزن و با نظرهای زیبایت من را در این راه سخت یاری و راهنمایی کن و اگر ازوبلاگم خوشت آمد آن را به دوستانت معرفیش کن.با تشکر.من آمدم تو هم نامردی نکن بیا!!!!!!!!!!!!!
وبلاگم:به زبان فارسی(ورزش دوست)و به زبان انگلیسی(alirezavarzesh.blogfa.com)است. - 1393/10/24
ارمین - بنر های جالبی دای محمد - 1393/10/23
محمددهقانی - سلام من محمددهقانی مدیر سایت hashtom10.lxb.ir
هستم
اگر خواستی نویسنده سایت من بشی خبرم کن
سایت من جز پر بازدیدترین سایت های هشتم است - 1393/10/19
توضیحات آگهی در حدود 2 خط. ماهینه فقط 10 هزار تومان
توضیحات آگهی در حدود 2 خط. ماهینه فقط 10 هزار تومان
- قالب گراف دات آی آر
- بازی خونه
- دانلود کرال
- ابزار وبلاگ
- خرید لایسنس نود32
- نــــــــــیــــــــوفـــــایـــــل
- سکوی علم
- معلم کلاس ششم
- وبلاگ سرگرمی دخترخوب
- چت روم مذهبی یارغائب
- هرچی دوست داری دانلود کن
- هفتــــم
- هفتم سمپاد
- مدرسه نیوز
- جزیره علم تفریح
- فروشگاه ایران آنلاین
- معلم کلاس ششم
- همه چی برای هفتم
- ردیابی ماشین
- حمل هوایی ماینر از چین
- لیزر دوچرخه
- هد اپ یسپلی کیلومتر روی شیشه
- جلو پنجره لیفان ایکس 60